سخنی با ایلیاوالنای عزیزم
ایلیا والنای عزیزم امروز که دست ب قلم گرفته ام ومی نویسم دوسال وهفت ماه از به دنیا اومدن شما گذشته،این دوسال وهفت ماه چشم برهم زدنی گذشت،ایلیای عزیز الان درمسافرت به همراه اقاجون وعزیزجون وسمانه به سرمیبره،النا هم الان بادوچرخه وگیره های مو درگیره،این وبلاگ رو راه انداختم تاخاطرات کودکی بسیارشیرین شمارو ثبت کنم،نمیدونم دراینده ازاین کار خوشحال میشین یاناراحت،اما نیت قلبی من فقط خوشحالی شماست،واگر ازالنا عکس بیشتری دراین وبلاگ قرارداده شد،فقط وفقط علتش اینه ک النا ب عکس علاقه داره وایلیا از عکس فراریه.ایلیاوقتی متوجه میشه میخوان ازش عکس بگیرین مثل دخترهاخجالت میکشه وفرار میکنه،فداتون ...
نویسنده :
مامان سمیه
13:31